آخر شب خوابت که می آید نتوانستنی از جنس پیری به سراغت می آید،شبانه روزی که هدر رفت،عمری که آب رفت. هر چه قدر تلاش می کنی قلم،عصای دستت شود تو و قلم با هم زمین می خورید. چشمانی که صبح بی دلیل باز شده بودند آخر شب با دلیل بسته می شوند، دلیلش می شود خستگی یا همان زندگی. به دنیا می آییم تا از دنیا برویم، از خواب برمیخیزیم تا دوباره بخوابیم، این همان صفر شدن سیصد و شصت درجه است. می گویند شب را مایه ی آرامش قرار دادند، آرامشی که در بیداری به دنبالش بودی در خواب، در خواب ابدی به تو می دهند. نه این طور نمی شود، اگر این گهواره را تکان داده اند و رفته اند تو زندگی ات را به تلافی تکانی بده، منتظر آسمان،باران نمان، این جا آب را هم با عذاب، با سیلی سیل می دهند. منتظر زمین،کربلا نباش، آن جا حسین را با ارز مسافرتی شهید کرده اند. اگر با این خشونت پرور دست،پا و چشمت را بستند تو با فکر بازت به آن ها چشم مگو. اجازه نده عوضی ها عوضت کنند. برخیز و بر طبل شادانه بکوب، اگر قرار بر مردن است لااقل زنده بمیر.


مشخصات

آخرین جستجو ها