آن‌‌قدرها که فکر می‌کنیم میان در کردن یک روز و گل و بلبل شدن یک سال با بیدار ماندن یک شب و پَر کردن پرونده‌ی یک سال تفاوتی نیست. برای زندگی‌ای که می‌خواهد از صد و صدر شروع کند سیزده‌به‌در همان قدر در‌به‌دری می‌آورد که شب قدر. این‌روز‌زنده‌داری‌ها و شب‌زنده داری‌ها درست مثل زندگی به جای وسیله بودن هدف می‌شوند. هدفی که آخر زندگی تیر می‌خورد، سرش به سنگ، به سنگ قبر می‌خورد. این‌همه گدایی حال خوب کردن از تقویم‌ها، این همه بردگی زندگی برای آن است که نه می‌دانی صفر هستی و نه می‌دانی باید از صفر شروع کنی. حالی که از درون خوب نشود، با ایرون گفتن و دین و ایمون هم خوب نمی‌شود. اگر تمدنی هست چرا همیشه تو باید به او افتخار کنی، یک بار هم او به تو افتخار نکند؟ اگر دین و آیینی هست چرا همیشه او باید به تو الگو معرفی کند یک بار هم خودت را به عنوان الگو معرفی نکنی؟ همرنگ جماعت شدن سرانجام روزی تو را نزد خودت رسوا خواهد کرد، روزی که جماعتی نیست تا برای شهرت، قدرت و ثروت تو دست بزنند. روزی که نمی‌دانی اون آدم‌ها روی کدام صندلی نشسته‌اند و دارند به ریش تو می‌خندند. و ای کاش لااقل به اندازه‌ی یک خندیدن به تو فکر کرده باشند.


مشخصات

آخرین جستجو ها