حاکمان درست می‌گویند جوان‌هایی که نمی‌توانند یک زندگی را اداره کنند چگونه می‌توانند در مورد بی‌لیاقتی ایشان برای اداره‌ی کشور نظر بدهند؟ وقتی حالم خوش نیست حالم را نپرس، منتظر خیلی ممنون خوبم نباش، گمان نکن بابت آن همه یدن‌های نگاهم قادر به اعتراف گرفتن از زبانم باشی. دارم به چیزهای خوب فکر می‌کنم تا اگر پرسیده باشی به چه چیز فکر می‌کنی دروغ نگفته باشم، ببین در این عصر بی‌پولی سر خودم را تا کجا با گول سرگرم می‌کنم. با این حال بدم مرا بستری مکن، ضد‌حال‌هایی که به من تزریق می‌کنند در حال بدم ضرب نمی‌شود، با حال بدم جمع می‌شود. نمی‌دانم چرا یک بار هم نشد که ندانم چرا حالم بد است و آن‌ها را امیدوارم کنم به افسردگی لاعلاجم. بچه بودم شب‌ها وسط گریه‌های زیر پتو از این که فردا صبح همه چیز را فراموش می‌کنم اعصابم خرد می‌شد، بزرگتر شدم دیگر خودم به جای اعصابم خرد می‌شدم. وقتی حالم خوش نیست نه من را از قفسم آزاد کن نه قفسم را به باغی ببر، من نه اهل مرده‌خوری هستم نه اهل خوشگذرانی، دیوار باش و بی‌احساس، ایراد از حال من حساس است.


مشخصات

آخرین جستجو ها